حضور در نمایشگاه کتاب همیشه از بهترین و شیرینترین لحظههای عمرم بوده و هست.
هرگز در فضای بزرگ و بیدر و پیکر مصلی تهران، احساس خستگی و ناتوانی نمیکردم.
حاضر بودم از تمام هزینههای شخصی خودم صرفنظر کنم و تا جایی که چشمم دنبال کتابهای مورد علاقهام هست، کتاب بخرم.
عطش دیدن و ورق زدن کتابها را، فضای پرازدحام و شلوغِ نمایشگاه، ذرهای کم نمیکرد.
ولعِ سیری ناپذیر خریدنِ کتاب همیشه همراهم بود.
الآن هم این احساسات رنگ نباخته.
الآن هم با دیدن غرفههای کتاب از خود بیخود و مدهوش میشوم.
اگر توان جسمانی و وقتم اجازه دهد، ساعتها در سالنهای متنوع نمایشگاه، پرسه میزنم و انواع کتابهای آشنا و ناآشنا را تهیه میکنم.
اما امروز ، فضای نمایشگاه مثل همیشه نبود.
خلوتی و سکوت غریبی حاکم بود.
از لیست بلندبالای ناشرانی که نوشته بودم، تنها دو مورد حضور فیزیکی داشتند.
و باقی، بصورت آنلاین فروش داشتند.
سراغ بقیه را گرفتم.
خانم راهنما، برای پیدا کردن غرفههای موردنظرم، مرا به دستگاههای الکترونیکی ارجاع داد.
دستگاههای الکترونیکی غرفهیاب، در جایجای نمایشگاه به چشم میخورد.
اما اکثراً یا خراب بودند و یا استفادهی از آنها بیحاصل بود.
ترجیح دادم خودم با حوصله و دقت تکتک غرفهها را سرک بکشم.
بیشتر ناشرانی که در لیستم نوشته بودم، به دلیل مقرون به صرفه نبودن، از حضور فیزیکی خودداری کرده بودند.
قیمتهای بالا و سرسامآور کتابها، احساس شعف و نشاط را از بازدیدکنندگان گرفته بود.
تنها غرفهای که نسبت به بقیه، کمی شلوغتر بود؛ غرفهی «کانون قلمچی» بود.
ترسهای ناشی از تذکرها، و لحن آمرانه، که از نیروهای ارشادی، به دخترکانِ مشتاقِ خرید کتاب، القا شده بود؛ حس و حال تلخی داشت.
نمایشگاه کتابِ امسال، رنگ و بوی همیشگی را نداشت.
شور و اشتیاقی در من ایجاد نکرد.
هر چه جلوتر میرفتم، بیشتر مطمئن میشدم که به طرز واضحی، نمایشگاه در انحصار تعداد محدودی ناشر قرار گرفته.
مانند:……….
البته صلاح میدانم نام نبرم.😊
از اینکه وقت و انرژی خود را گذاشته بودم تا خود را به نمایشگاه برسانم پشیمان نبودم.
چون با هرسختی بود خود را به «انتشارات آفرینندگان» رساندم.
و دو جلد از کتابهای دوست نویسندهام، خانم دکتر میترا جاجرمی را تهیه کردم.😊
آخرین نظرات: