در دنیای پر پیچوخم ادبیات، کاریکلماتور هنوز نتوانسته آنگونه که شایسته است؛
جدی گرفته شود.
و مدتهاست که از چشمها دور مانده است.
اما علاقهی من به جملات کوتاه، گاهی باعث میشود قلمم به سمت و سوی کاریکلماتور برود.
تمام تأثیر کاریکلماتور در این است که با قطرهای کوچک، دریایی از کلمات در آن بگنجد.
اینجا برخی از جملات کوتاه را، توام با دقت در استفاده از کلمات به شکل زیر نوشتم.
فرشتهها، در سازمانِ هفت آسمان، مشغول به کارند.
ساعتِ از کارافتاده روی دیوار، به صاحبش قولِ عمرِ ابدی داد.
ضربهی محکم گرانی، قلک کودک را شکست.
مرگ، روزِ هشتم از هفتهی عمر است.
بیپولی، ماهرترین پیکرتراش است.
نقاشیِ تتوکار، روی صورت مرد، تابلو شد.
حوا، تنها دختری بود که، حلقهی ازدواج، نداشت.
عزرائیل، آخرین بازدم را برای خودش برداشت.
سکوت، ترمزدستیِ دهان است.
تنِ خیسِ درختان را، حولهی زرد آفتاب، خشک کرد.
زمینخوار، آنقدر زمین خورد تا مُرد.
کاش، ماهیِ تُنگ، لباسِ تَنگِ تُنگ را، گشاد کند.
کلاهش را قاضی کردم، سرم را زندانی کرد.
کاریکلماتور
4 پاسخ
زیبا بود….
ممنونم از شما بزرگوار
خیلی زیبا….
متشکرم از نگاه پرمهر شما