نوشتن از عشق خیلی سخت نیست.
نوشتن از کسی که خونِ جاری در رگهایت شده.
و تو بیصبرانه منتظری که، هر لحظه با پیوستن به او خود را به دریای عمیقی از رهایی و بالندگی برسانی.
کسی که وجودش مایه دلدادگی به خودت شده.
کسی که نبودش تو را در ژرفای تنهایی و حزن ملالآوری، فرو میبرد.
کسی که نامش عشق است.
کسی که سحرگاهان به یاد او چشمانت را باز میکنی؛
در طول روز، از حضورش در خیالت سرمستی.
و تا پاسی از شب، به او فکر میکنی.
به عشق دیدن او در خواب چشمانت را میبندی.
و به عشق دیدار او و لمسِ نگاهش با زندگیات، از خواب برمیخیزی.
کسی که جزئی از وجودت شده؛
پارهای از روحت شده؛
و تو هر لحظه او را با خود حس میکنی.
حتی در پندارت او را تماماً جایگزین خود میکنی.
یگانگی و همانیدگی با کسی که، شادترین و زیباترین ثانیهها را در همصحبتی با او مییابی.
اگر با ژرفای قلبت، از عشق بنویسی؛
اگر در نوشتن از عشق، تمنای هر واژه را روشن و بیپیرایه بیان کنی؛
نوشتن از عشق خیلی سخت نیست.
آخرین نظرات: