مطالعهای متفاوت
مطالعهی کتابها خیلی لذتبخش است.
اما گاهی حسِ تملکِ آنها و پر کردن دور و برمان از انواع کتابها، لذتش خیلی بیشتر از مطالعهی طولانی مدتِ تکتک آنهاست.
مانند کودکی که توی اتاقش را پر از اسباب بازی میکند.
شاید در طول روز با همهی آنها بازی نکند.
اما لذت دیدنِ آنهمه ابزار شادی برایش وصفناپذیر و هیجانانگیز است.
حس سیریناپذیرِ جمع کردن کلکسیونی از ماشینهای رنگارنگ، و یا داشتن عروسکهای ریز و درشت، برایش از هر حسی در دنیا شیرینتر و خوشایندتر است.
برای من هم جمع کردن کتابهای متنوع و ارزشمند از نویسندگان و مترجمان بزرگ، خیلی شیرین و نشاطآور است.
حتی اگر در طول روز، فرصتِ مطالعهی یک صفحه، یا فقط یک پاراگراف از آنها را داشته باشم؛ باز هم برایم در حکمِ تجربهی شیرین مطالعه تمام آن کتاب را دارد.
اوایل فکر میکردم وقتی دست روی یک کتاب میگذارم باید تا انتهای آن را تمام کنم، زمین بگذارم، بعد سراغ کتاب بعدی بروم.
اما از استاد عزیزم خانم ناهید عبدی یاد گرفتم که، الزاماً نباید هر کتابی را به انتها برسانم و بعد بروم سراغ مطالعهی کتاب بعدی.
چرا که در این صورت از لذت مطالعهی بقیه کتابها به طور همزمان عقب میمانم.
در کتابخانه محلهامان هم، حسی مشابه همین حس را دارم.
وقتی وارد کتابخانه میشوم؛ احساس میکنم تمام کتابهای موجود در مخزن کتابخانه از آنِ من است.
دوست دارم برای مدتی لابلای قفسهها را بگردم.
کتابها را بیرون بکشم. ورق بزنم و چند صفحهای را بخوانم.
پیش از این، سعی میکردم هر کتابی که توصیهی استاد کلانتری باشد، و یا عنوانش برایم جالب باشد؛ فقط همانها را، یا از شهر کتاب بخرم، ( البته بماند که هر کتابی که میخواستم معمولاً موجود نبود.)
یا از فیدیبو بخرم یا از ناشر بخواهم برایم پست کند.
اما الان، تنوعِ انتخاب کتابها در ژانرهای مختلف، در «تکنیک کلمه برداری» جهت گسترش واژگان، کمک بزرگی به من کرده است.
همچنین در گروه نویسندگانِ «با من بنویس» با هر کلمهای که از هر کتابی پیدا میکنم، معنی و مترادفِ آن را نیز پیدا میکنم و یک تمرین در رابطه با آن کلمه مینویسم.
این کارِ هرروزه شاید باعث شود دهها کتابِ کامل نخوانده، روی دستم بماند، اما مرا با دنیای متنوعی از نویسندگان و مترجمان مشهور آشنا میکند.
همچنین، مرا ملزم میکند تا زمانی را به مطالعهی کتابهای نیمهتمام اختصاص بدهم.
حسِ خوبی که از این شیوهی مطالعه میگیرم، دقیقاً شبیه همان حسِ خوبِ
داشتنِ اتاق پر از اسباببازیهای متنوع و زیبای دورانِ کودکی است.
(البته که اسباببازیهای زمانِ ما کجا و بچههای این دوره و زمونه کجا!.)
حسِ علاقه و حساسیتهای خاصی که به اسباببازیهای خود داشتم،
بار دیگر، به نوعی متفاوت در من زنده شده است.
و این حس را، جذابترین و ماندگارترین هدیه، از جانب خدای خوبم میدانم.
آخرین نظرات: