هدیه
پسر با شوق از پلهها بالا میآید.
مادر پلهها را یکییکی و با سختی در مینوردد.
پسر دستهایش را پشتِ مادر گرفته تا به او کمک کند.
مادر با لبخند دست او را کنار میزند و خودش به راهش ادامه میدهد.
پسر زنگِ در را میزند و منتظر میماند.
مادر ساکت و متحیر از جا و مکانِ سادهی سالن به اطراف نگاه میکند.
در باز میشود.
وارد سالن میشوند.
پسر نمونهکار را به استاد نشان میدهد.
مادر روی مبل منتظر و مشتاق، نشسته و اطراف را ورانداز میکند.
صندلی و میزهای کوچک، با چراغهای شبیه چراغ مطالعه روی هرمیز، و هنرجویان جوان و مصمم که مشغول تمرین روی پوست مصنوعی بودند.
سالنِ دراز و روشن، با صدای موزیکیِ بلند، حاکی از فضایی برای آموزشِ شاد و حرفهای بود.
در یکی از اتاقها، پسری دَمَر روی تخت خوابیده و پسری دیگر، با دقت، قلمِ پر از جوهر را، روی کمر او میکشد؛ و نقشهای بزرگ و درهمتنیدهی آن را پر میکند.
مادر روی تخت دیگر دراز میکشد.
دستش را روی متکای پایهدار چرمی میگذارد.
برقِ نگاهِ توأم با شادی در چشمان پسر از پشت عینکش، بر جان مادر مینشیند.
آرامشِ پسر نشان نمیدهد که اولین تجربهی اوست و قابل تحسین است.
استادش او را راهنمایی میکند.
پسر قلم را میان انگشتانش جابهجا میکند و شروع میکند.
مادر از درد صورتش را با دست دیگر میپوشاند؛ و با افکاری سرگرم میشود که شاید هیچوقت به این شکل به سراغش نیامده بود.
از حس زیبای اعتمادبهنفس و جرأتی که به پسر بخشیده بود، درد را فراموش میکند.
پسر ناراحت و نگران مادر است.
هر چند دقیقه یک بار به صورت مادر نگاه میکند.
مادر درد خود را بروز نمیدهد.
چهره را خندان و راضی نشان میدهد تا مبادا پسر احساس گناه کند.
مادر از موزیکی که فضای سالن را پر کرده میگوید، تا اطمینان دهد که درد ندارد.
پسر با دقت روی دست مادر متمرکز شده هر از گاهی سرش را بالا میگیرد و با نگاهش حس و حال مادر را میپاید.
مادر چشمانش پر از اشک است.
اشک شوق برای کاری که برای پسرش کرده اولین تجربه، اولین تاتو روی پوست بدن انسان، این دیگر تمرین نبود. واقعی بود.
مادر نمونه کار را در ذهنش تصور میکند.
پسر اصرار دارد که مادر هر از گاهی دستش را ببیند.
اما او نگاه نمیکند.
ترجیح میدهد بعد از اتمام کار آن را ببیند.
در ذهنش تصور میکند.
چه عالی هر وقت تتو را ببینم چهره نورای عزیزم روی بومِ چشمانم نقاشی میشود.
کار تمام میشود.
مادر و پسر یکدیگر را در آغوش میکشند.
پسر، تتوی نامِ نوهی شیرین را به مادر هدیه داده بود.
و مادر شجاعتِ اولین تجربه را.
آخرین نظرات: