هدیه‌ی روز قلم

هدیه‌ی روز قلم

طبق معمول سردرد امانم را بریده بود.
اما سریع‌تر از آنچه که فکر می‌کردم آماده شدم.
از ذوق دیدن دوستان مجازی، چنان شور و هیجانی داشتم، گویی به دیدار عزیزی می‌روم که سال‌ها مجال ملاقاتش را نداشتم.
خودم را به محل برگزاری اولین نشستِ نوشتیاران رساندم.

دیدن استاد کلانتری و دوستانی که فقط، نام آنها را در وبینارها دیده بودم و نوشته‌های پرمایه‌ی هر یک را در گروه‌های مختلف خوانده بودم، حس طراوت باران بهاری را برایم تداعی کرد.
فضای معنوی آن محیط کوچک، به دلیل حضور دوستان اهل قلم و تفکر، خیلی برایم ارزشمند بود.
ساعت ۳ جلسه شروع شد.
استاد کلانتری طبق معمول با همخوانی کتابی جدید، صحبت‌های پربار خود را شروع کردند.

کتاب «تا دندان متمدن، اثر کریستوفر رایان» دریچه‌ای تازه به نوعِ نگاه یک نویسنده باز می‌کرد.
در این کتاب نویسنده به نقد نگاه سرشار از تحسین تمدن پرداخته و به توصیف جلوه‌هایی از شیوه زیست کهن انسانی می‌پردازد.

نویسنده‌ی کتاب، با مقایسه‌ی معضلات انسان قدیم و معضلات کنونی بشر، این پرسش را مطرح می‌کند که، آیا رویه‌ی فعلی آن‌طور که می‌گویند بهتر از رویه‌ی کهن ۱۰۰ هزار ساله انسانی است؟ و آیا زندگی مدرن به هزینه‌های آن می‌ارزد؟

تحلیل استاد از کتاب مثل همیشه جدید و آموزنده بود.
تایم استراحت با دوستانی که مشتاق دیدار آنها بودم گذشت.
با خانم مریم کشفی در مورد سایت شخصی‌ام صحبت کردم و از نظرات ایشان کلی آموختم.
هم‌چنین از راهنمایی‌های خانم کشفی در زمینه‌ی نوشتنِ آسان از کتاب‌هایی که مطالعه می‌کنیم بهره بردم.
از دیدن نزدیکِ دوستان دیگر مانند:
عسل حسین‌زاده، مرضیه خواجه محمود،  مریم نانکلی و همه‌ی عزیزان همسفر در مدرسه نویسندگی خیلی خوشحال بودم.

چقدر آن‌ها را همدل و همراه دیدم.
شنیدن دغدغه‌ها و طرح سوالات و گفت‌و‌گو‌های دوستان هم‌مسیرم، آموخته‌های بیشتری در دفتر تجربیاتم ثبت کرد.
از اینکه تا این اندازه به مطالعه‌ی هم‌زمانِ انواع کتاب‌ها اهمیت می‌دهند و در مسیر نوشتن فعال و پر انرژی هستند، بسیار لذت بردم.

به رسم یادگار، با گرفتن عکس‌های خاطره انگیز با گروه فرهیخته‌ی مدرسه نویسندگی و استاد اخلاق و نوشتن، شاهین کلانتری، جلسه به اتمام رسید.

سردرد را فراموش کردم با انرژی فراوان به سمت خانه برگشتم.

تا شب حلاوت هم‌کلامی با دوستانی که هر جمله‌اشان، سودمند و نافذ بود، را مزمزه می‌کردم.

خدا را به خاطر بهترین هدیه‌اش که در شروع سال ۱۴۰۲ به من عطا کرد،
و آشنایی من با مدرسه نویسندگی بود، سپاسگزارم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط