داستان ۷

خلاصه‌ی داستانِ میز، میز است.

داستان در مورد پیرمردی است که دیگر کلمه‌ای بر زبان نمی‌آورد.
از روزمرگی و زندگی تکراری خسته شده و لبخندی نمی‌زند.
پس تصمیم می‌گیرد تغییری ایجاد کند.
او تنها، با وسایل زندگیِ محدود خود، در طبقه فوقانی آپارتمانی زندگی می‌کرد.
تصمیم او برای تغییر و ایجاد شرایط جدید بر این بود که، نام اشیاء اطرافش را جابجا کند.
میز را فرش، آینه را صندلی، و به همین ترتیب، ادامه داد.
در پازل به هم ریخته‌ی کلماتِ ذهن او، هر چیزی را با نام دیگری جایگزین کرد و برای خود مجموعه‌ای از اشیاء با اسامی جدید ساخت.
این نامگذاری جدید، برایش لذت بخش بود.
او حتی افعال معمول که به‌کار می‌گرفت را نیز، تغییر داد.
قرار داشتن به‌جای زنگ زدن، لرزیدن به‌جای نگاه کردن، و …
برای خود لغت‌نامه‌ای ساخت و سروده‌های زمان کودکی‌اش رابه زبان جدید خودش ترجمه کرد.
هر بار که اشیا را با نام جدیدشان صدا می‌کرد احساس شادی می‌کرد و از افسردگی دورتر می‌شد.
این روند چنان در باور او شکل گرفت که دیگر نمی‌توانست به زبان عادی با مردم سخن بگوید.
حتی زبان عادی مردم را هم نمی‌فهمید.
کم‌کم ارتباط کلامی او با دیگران قطع شد.
احساس شعفی که به خیال خود از تغییر جدیدش در زندگی ایجاد کرده بود به رنج و ملال تبدیل شد.
زندگی پیرمرد غم انگیز بود.
زیرا او فقط با خودش حرف می‌زد.
داستان زندگی او همراه با اندوهی متفاوت نسبت به قبل ادامه یافت.

از کتاب: چهره‌ی غمگین من

نویسنده: پتر پیکسل

ترجمه‌ی دکتر تورج رهنما

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط