گذرنده
نویسنده: ریبرادبری
داستان دربارهی لئونارد مید، مرد نویسندهی تنهاییست که، مدتهاست چیزی ننوشته و با هیچکس ارتباط نداشته است.
سال ۲۰۵۳ است و خبری از مجله و کتاب نیست.
مردم به طرز عجیبی وابسته به تلویزیون و وسایل الکترونیکیِ حاصل از پیشرفت تکنولوژی، شدهاند.
به گونهای که از سر شب خیابانها خلوت است و مردم در خانههای خود سرگرم برنامههای متنوع تلویزیون هستند.
از طرفی به قدری جرم و جنایت کم شده که فقط، یک ماشین پلیس در خیابانها برای شکار خلافکاران پیدا میشود.
لئونارد سالهاست که به پیادهروی عادت دارد.
او گاهی در تخیل خود، حدس میزند که الان مردم سرگرم دیدن کدام یک از برنامههای تلویزیون هستند. جُنگ شادی یا مسابقهی اطلاعات عمومی؟
طی ۱۰ سال گذشته که هزاران مایل راه رفته بود، اما هرگز عابر پیاده دیگری را در آن ساعت شب ندیده بود.
او هنگام پیادهروی، به چراغهای کمنور و سایهی آدمهایی که در خانهها در حرکت بودند، دقت میکرد.
فقط در خانهی او بود که تمام چراغها، با نور زرد روشن بود.
یک شب سرد زمستانی بعد از پیادهروی، در نزدیکی خانهاش، صدای ماشین پلیس او را مجبور کرد بایستد.
صدایی از درون ماشین، سوالاتی از او پرسید.
چرا تنهاست؟ چرا به تهویهی خانهاش اکتفا نکرده و برای هواخوری بیرون آمده؟ چرا مانند مردم عادی با برنامههای تلویزیون خود را سرگرم نکرده؟
اما گویا جوابهای لئونارد برای پلیس قانع کننده نبود.
در نهایت لئونارد، به جرم پیادهرویِ تنهایی در آن موقعِ شب، به مرکز بیماران روانی فرستاده شد.
تا دلیل گرایشهای واپس گرایانه او مشخص شود.
از نظر قانونِ حاکم در جامعهی بدون کتاب و مجله، زندان، سزای کسیست که خود را از پیلهی تکرار و پوچی رهانیده است.
از کتاب: چند داستان کوتاه
ترجمهی شادمان شکروی
آخرین نظرات: