داستان ۹

آخرین همسر من
نویسنده: دیوید لاچ
ترجمه سارا وظیفه شناس

راوی داستان مردی است که با تلاش و زحمت خود، از شغل جمع آوری زباله به موقعیت و مقام مالی خوبی رسیده است.
او در مقابل عکس همسر سابقش به نماینده‌ی آژانس همسریابی می‌گوید:
این عکس را معروف‌ترین عکاس، با دقت و وسواس زیادی از همسرش گرفته است.
عکاس برای ثبت زیبایی همسرش، به مدت یک هفته در منزل او بوده تا خاص‌ترین عکس را بگیرد.
مرد با گلایه از رفتار همسرش با دیگر مردان که در اطراف او بودند، می‌گوید:

همسرش در مقابل تعریف و تمجید آنها از زیبایی همسرش استقبال می‌کرده و با برخورد راحتی که با دیگران داشته، همواره احساسِ بدی در مرد ایجاد می‌کرده.
هم‌چنین همسرش، در اوایل بسیار مطیع و سربه‌زیر بوده، اما هر قدر از هدایای گرانبها و زندگیِ مرفه‌تری برخورد می‌شده رفتار او بیشتر تغییر می‌کرده و به زنی خودخواه و سرکش تبدیل می‌شده.
مرد که انتظار داشته همسرش با او با احترام و فروتنی برخورد کند، حاضرجوابی و رفتار تند زن او را خسته می‌کند.
تا این که مرد اعتراض خود را با سیلی آرامی به صورت همسرش نشان می‌دهد.

همسرش منتظر فرصت مناسبی برای جدا شدن پیدا می‌کند و به خانه‌ی پدر و مادرش فرار می‌کند.
بعد از طلاق، طبق حکم دادگاه نیمی از اموال مرد باید به زن تعلق بگیرد.
اما قبل از آن‌که همسرش از این ثروت هنگفت بهره‌ای ببرد، در تصادفی که هرگز معلوم نشد چرا و چگونه اتفاق افتاد، کشته می‌شود.

مرد در ادامه به نماینده‌ی آژانس همسریابی می‌گوید:
شنیده‌ام زنان شرقی طوری با همسرشان محترمانه رفتار می‌کنند که انگار شوهرشان آدم منحصر به‌فردی است. هم‌چنین در برآورده کردن نیازهای همسرشان نمونه هستند.
در نهایت مرد با نماینده‌ی آژانس، جهت ازدواج با یک زن شرقی به توافق می‌رسد.
از توضیحات راوی داستان اینگونه برمی‌آید که، کشته شدن زن بیچاره در تصادف اتفاقی نبوده و احتمالاً مرد با شیوه‌های متفاوتی سر همسران قبلی خود را هم زیر آب کرده است.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط