ذهنِ پرنده
امروز وقتی در سالن مطالعهی کتابخانه، مشغول تحقیق در مورد پروژهای بودم، یک لحظه تمام تمرکز و حواسم مثل پروانهای بال زد و به سالهای دور پرسه زد و همانجا نشست.
به کتابخانهای رفت که برای امتحان نهایی و کنکور به آنجا میرفتم و معمولا هم دستِ خالی از کتابهای درخواستی برمیگشتم.
شاید حدود یک ساعت ذهنم مشغول خاطراتِ گذشته شد.
البته با نوشتن از، تمام آنچه که یک ساعت وقتم را گرفته بود، جبران مافات کردم و به ایدههای خوبی دربارهی پروژهام رسیدم.
اغلب اوقات ما روی گذشته و اتفاقاتی که رخ داده و بدیها و ظلمی که در حق ما شده تمرکز میکنیم.
و یا چنان غرق در رؤیاپردازیهای آینده میشویم و نگران مسائل مالی و سلامتی و دیگر جنبههای زندگی میشویم که، فراموش میکنیم از نعمت لحظهی حال، بهره ببریم.
همهی ما در زندگی به آرامش نیاز داریم و بهترین راه دریافت این آرامش از طریق ذهنِ بازیگوش و پرهیاهوی ماست.
البته بماند که گاهی فکر میکنیم این آرامش را دیگران، از طریق اتفاقاتی در بیرون از ذهنِ ما، به ما هدیه میدهند.
اما گویِ شیشهای و نورانی ذهن، میتواند در اتاقهای تاریک هر بخش از وجود ما، که اراده کنیم، بدرخشد.
اکهارت تول، نویسنده و معلم معنوی آلمانیتبار، دوران کودکی سختی داشته و مشکلات زیادی را تحمل کرده است.
او تجربه افسردگی شدیدی داشت.
تا این که در ۲۹ سالگی، دگرگونی معنوی و ژرفی در وجود او روی میدهد که نقطهی پایانِ هویت قدیمیاش است.
او در کتاب «تمرین نیروی حال» مینویسد:
«قادر نبودن به توقف فکری، گرفتاری وحشتناکی است که تقریباً همه از آن رنج میبریم و خود متوجه آن نیستیم و آن را حالتی متعارف میپنداریم.
سر و صدای بیوقفهی ذهن، مانع از آن میشود که قلمروی آرامش درونی را که از وجود ما جدا نیست، بیابیم و سایهای از ترس و رنج را بر ما میگستراند.
خود را با ذهن یکی انگاشتن، پردهای غیرشفاف از مفاهیم، داوریها، واژهها و تصاویر به وجود میآورد که راه را بر همهی روابط حقیقی سد میکند.
این پرده، بین شما و خودتان و همنوعانتان و طبیعت و خدا قرار میگیرد.»
مراقبِ ذهن پرندهی خود باشیم.
آخرین نظرات: