داستان تکنی کالرجو
کتاب کالبد شکافی
از: هانیبال الخاص
جو کارمند کارخانهای بود. او چهرهای پر از کک و مک داشت و دندانهایش، با جویدن تنباکو زرد و سیاه شده بود.
موهای قرمز او رنگ آمیزی قامتش را، با کت چهارخانه و شلوار روشن تکمیل میکرد.
عمر که مسئول نظافت کارخانه بود در گفتوگوهای گاه و بیگاه خود و شوخیهایی که با جو داشت، با ویژگیهای او، کاملاً آشنا بود.
عمر دانشجویی بود که بعد از اتمام کلاس به کارخانه میرفت و ساعتها مشغول جارو کردن تمام قسمتهای کارخانه میشد.
جو و عمر در شیفت دوم کار میکردند.
بنابراین شام را با هم میخوردند و با هم گپ میزدند.
عمر از غرقگیِ جو در دنیای روتینش، در داستان روایت میکند.
جو هر شب روی تکهای از تنهی درخت بریده شدهای مینشست و بنا به عادت، ترتیبِ خوردن ساندویچ و قهوه و سیب خود را بدون هیچگونه تنوع و تغییری رعایت میکرد.
او روزنامهی شیکاگو تایمز میخرید و طبق روال همیشه سه قسمتِ مورد علاقهاش را میخواند.
یک روز عمر برای این که جو را دست بیندازد و واکنش او را ببیند، مخفیانه با برش بخشهایی از روزنامه، تغییراتی در آن ایجاد کرد.
اما جو بیتفاوت روزنامه را در ظرف آشغال انداخت.
دو روز بعد تنهی درختی که جو روی آن شام میخورد را از آنجا برداشت. سر پاکت غذایش رفت و موزش را برداشت و خورد و یکی از ساندویچهای خودش را با ساندویچ او عوض کرد.
اما باز هم هیچ واکنشی که حاکی از تعجب و یا گلهمندی او باشد در جو ندید. جو فقط پاکت ساندویچش را گلوله کرد و توی سطل آشغال انداخت.
یک روز جو از عمر دعوت کرد که قهوه مهمان او باشد. عمر با تصور این که او متوجه کارهایش شده، انتظار عصبانیت و اعتراض از جو داشت
اما جو از نگرانیِ کشته شدنش توسط همسر و معشوقهی خیالی او گفت.
جو از عمر خواست که اگر اتفاقی برای او افتاد به پلیس خبر دهد و همسرش را لو دهد.
اما دو هفته بعد جو در حالی که بازنشسته بود برای دیدن دوستانش به کارخانه آمده بود.
چند ماه بعد، در دیداری سر شام، عمر ساندویچ خود را به او تعارف کرد و جو قبول کرد و گفت: «این ساندویچ خوشمزه را چه کسی برایت درست کرده است؟»
عمر از رفتارهای جدید و غیرمنتظرهی جو تعجب کرده بود.
گویی جو به این نتیجه رسیده بود که میتوان چیزهای خوشمزه دیگری را هم امتحان کرد.
عمر از همسر جو، جویا شد.
او گفت: «من اشتباه میکردم همسر خوبی دارم. تمام حرفهایی که در مورد او گفتم را فراموش کن.»
از روند داستان برمیآید که جو با بازنشستگی و ورود به دنیای دور از تکرار و روزمرگی توانسته بود، با وجوه دیگر زندگی روبرو شود و از دریچهی دیگری به داشتههایش نگاه کند.
این تغییر فیزیکی محیط، در او تغییر سلیقه نیز ایجاد کرده بود.
جو از تکرار و عادت و محیط امنی که خود را در آن پنهان کرده بود فاصله گرفته بود.
و این نشان میدهد که انسان، همیشه قابلیت تغییر شیوهی زندگی و رفتار خود را دارد.
گاهی، شرایط و محیط او را وادار به تغییر میکند، گاهی خواست و ارادهی خود او.
مهم این است که نحوهی تفکر و دیدگاه خود را تغییر دهد.
آخرین نظرات: