داستان۱۳

مجموعه داستان رعد، از زکریا تامر

داستان «عروس شرقی» آمیزه‌ای از کنایه، طنز و تراژدی است.
دیالوگ‌محور و عامیانه است.
استفاده از نثر شاعرانه و استعاره‌ی فراوان در داستان دیده می‌شود.
زکریا تامر، در یادداشتی ویژه، در ترجمه‌ی کتاب رعد نوشته:
«مایلم قصه‌هایم را کبوترانی آوازه خوان بنامم.
کبوتران من در جست‌وجوی سرزمینی که جانشان را امان دهد، از جایی به جای دیگر پرواز کرده‌اند.»
داستان عروس شرقی یکی از این کبوترهاست.
روایت پدر و مادری که اطاعت بی‌چون‌وچرای فرزند را، نشانه‌ی خوب بودن او می‌دانند.
بنابه درخواست پسرِ کم سن و سال و محصلِ خود، به صرافتِ خواستگاری دختر همسایه و برپایی جشن عروسی می‌افتند.
دختر همسایه ۱۶ ساله، زیبا و خوش اندام، نجیب و باحیاست.
در صحنه‌ی خواستگاری، برای دختر، مانند کالای قیمتی، به ازای هر کیلو از وزنش مبلغی تعیین می‌شود.
در چانه‌زنی بر سر قیمتِ دختر، طنز تلخِ ریزی دیده می‌شود.
شتاب‌زدگی پسر برای وصالِ دختر خواننده را کنجکاو می‌کند.
و او را به فکر وامی‌دارد که، این همه عشق و علاقه برای رسیدن به معشوق منتخبِ پدر و مادرش از کجا می‌آید؟
در اولین دیدار بین دختر و پسر، مهارت حل مسائل ریاضی توسط دختر، برای پسر مسجل می‌شود.
پسر خوشحال و خرسند از این که مشکل حل مسائل ریاضی‌اش تمام می‌شود، برای انتخاب دختر به همسری پافشاری می‌کند.
پدر هزینه‌ی خرید دختر را پرداخت می‌کند.
عروس و داماد به اتاق حجله روانه می‌شوند.
غافلگیری خواننده از این‌جای شروع می‌شود.
عروس بر حسب رفتاری طبیعیِ یک زن درشب عروسی، خود را آماده می‌کند. اما برخلاف انتظار هر انسان عاقلی، داماد نه تنها به عروس نزدیک نمی‌شود، بلکه چون کودکی ضعیف و شیرخواره گریه سر می‌دهد.
صبح، مادر وقتی از رضایتِ پسرش از ازدواج می‌پرسد، پسر می‌گوید:
«اگر پدرم گاو می‌خرید، شیر هم داشتیم.»
نویسنده در داستان، با بی‌توجهی به ارزش انسانی دختر، توسل به ازدواج پسر برای پیشرفت در درس ریاضی، سر به راه شدن یک شبه‌ی پسر به واسطه ازدواج، به جهل و نادانی پهلو می‌زند.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط