داستان ۲۰

پاشنه‌های بلند
نوشته‌ی عمر سیف‌الدین

از کتاب: عشق دلیل کافی است

ترجمه‌ی سعیده نصیری

داستان درباره‌ی زنی به نام خدیجه است.
او بیوه‌ی مرد ۶۳ ساله‌ای‌ست.
خدیجه زن جوان و پولداری است.
او قد کوتاهی دارد. و عاشق کفش‌های پاشنه‌بلندش است.
اساسی‌ترین دغدغه‌ی او پاکیزگی و پاکدامنی است.
خدیجه پس از مرگ همسرش، ازدواج نکرد.
در عمارت بزرگ و زیبای خود، در کنار خدمتکاران و آشپز پاکدامن و درستکارش، زندگی می‌کرد.
خدیجه با تیز بینی، عمارت و آدم‌های آن را کنترل می‌کرد.
دلبستگی و عادت او به کفش‌های پاشنه‌بلندش به‌قدری بود که می‌توانست بدون هیچ مشکلی از پله‌های خانه‌اش رفت و آمد کند.
اما یک‌روز دچار سرگیجه شد. دکتر پس از ویزیت، علت عدم تعادل او را کفش‌های پاشنه‌بلندش دانست.
خدیجه هم بنا‌به توصیه‌ی دکتر، دمپایی پشمی خرید و با پوشیدن آنها سرگیجه و زانودردش بهتر شد.
اما از لحاظ روحی، حال‌و‌روز خوبی نداشت.
چون رفتار کارکنان عمارت عوض شده بود.
در آشپز و خدمه‌ی او، شرم و حیای قبل دیده نمی‌شد.
مواد غذایی و احیانن چیزهای باارزش‌تری هم، به شکل عجیبی دزدیده می‌شد.
خدیجه از گفتگوی پنهانی آنها متوجه شد که، تنها دلیل قانونمند بودن خدمتکاران و آشپز، صدای کفش‌های پاشنه‌بلند او بوده.
زیرا با شنیدن صدای پای خدیجه مراقب گفتار و اعمال خود می‌شدند.
خدیجه خدمتکاران خیانتکارش را بیرون انداخت.
او هر کس را استخدام می‌کرد به نوعی دزد و نالایق از آب در می‌آمد.
بعد از تحمل دو سال تنهایی ترجیح داد برای بهتر شدن اوضاع روحی خود، رفتارهای غیر اخلاقی و حتی دزدی خدمتکارانش را نادیده بگیرد.
پس دوباره کفش‌های پاشنه‌بلند را پوشید.
قهرمان داستان،برای داشتن آرامش روحی خود، حاضر می‌شود چشم به روی همه‌ی خطاهای آدم‌های زندگی‌اش ببندد.
رنجِ آسیب به سلامتی جسمی را بپذیرد، تا به آرامش روانی برسد.
پذیرش رفتار غیر اخلاقی در خدمتکارانِ فرصت‌طلب، به قیمت گریز از تنهایی، نشان از درماندگی او بود.
نویسنده دست کشیدن خدیجه از باورها و عقایدش را، در مواجهه با فشار روحی وارد بر او، به خوبی در ذهن خواننده توجیه می‌کند.
تعلیقِ گاه و بی‌گاهِ موجود در داستان، کشش مخاطب برای رسیدن به پایان داستان را برمی‌انگیزد.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط