کاغذ کاهی

کاغذهای کاهی

دو دسته‌ی کاغذ صدتایی. خط‌دار و بدون خط.
کاهی. زردرنگ. رنگ خاطرات.

از دست‌فروش‌های روبه‌روی دانشگاه تهران خریدم.
امروز نوشتن سخت بود. نه این که سخت باشد.
نوشتن از کاغذهای کاهی سخت بود.
رنگ کاغذها. رنگ خاطرات.
رنگی که چشم را اذیت نمی‌کند.
رنگ خودکار آبی روی کاغذ کاهی.
رنگ زندگی و زنده بودن. رنگ نوشتن.
رنگ سادگی.
دبستانی بودم. عاشق کاغذ کاهی و نوشتن روی آن.
رنگ کاغذ کاهی، رنگ شادی. رنگ خاطرات.
عمقِ عطر گل‌های کاغذی.
آن سال‌ها کاغذهای کاهی، خط‌دار نبود. ساده بود. ساده‌ی ساده.
مثل زندگی. مثل آدم‌ها. مثل خانه‌های باصفا. مثل آدم‌های ساده و باصفا.
روی کاغذهای کاهی. خاطره‌ای هست که نیست.
خاطره‌ای بود. اما نیست.
آن روزها، شاید در خواب. شاید بیداری.

در پسِ ذهنم، رنگ زرد کاهی. روی کاغذهای کاهی. غرق بودم.
شروع هر روز با یک کاغذ کاهی. یک خاطره. یک نگاه. یک پرواز.
آن روزها هم می‌نوشتم.
اما نه از خاطره‌ها. از بودن‌ها. از داشتن‌ها.

امروز نوشتن از خاطره‌ها کمی سخت بود.
از کاغذها.
کاغذهای کاهی. بی‌خط. زرد. ساده.

*«دسته‌ای کاغذ زردرنگ
انبان خاطرات، گونی…
رنگ زرد، رنگ خاطرات، رنگ…..»*

*شب هول، هرمز شهدادی، ص۱۸*

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط