خودتخریبی

خودخواهی یا خودزنی

همیشه در حالِ آه‌ و ناله بود.
به قولِ خودش، از خودش و زندگی‌اش متنفر بود.
کوچک‌ترین مسأله را، به بزرگ‌ترین مشکل تبدیل می‌کرد.

هر وقت کسی می‌گفت: چطوری؟ خوبی؟ برای دل‌خوشی هم که شده، حتا به ظاهر، یک‌بار هم نمی‌گفت، «خداروشکر خوبم.»

بلکه بی‌درنگ شروع می‌کرد به گلایه و انتقاد از خودش و عالم و آدم.

توی فکرش بودم که زنگ زد.

_الو سلام.
+سلام چی شده؟

صدای گریه‌اش بند نمی‌آمد.
سعی کردم او را آرام کنم.
دفعه‌ی اول نبود که این‌چنین خود را باخته بود.
دفعه‌ی اولِ من هم نبود که، بالای منبر می‌رفتم و همان حرف‌ها و همان دل‌داری‌ها را برایش تکرار می‌کردم.

راستش من‌هم دیگه حوصله‌ی این‌گونه خودزنی‌هایش را نداشتم.

پیشنهاد مطالعه و شرکت در دوره‌های عزت‌نفس و یا هر راه‌کار دیگری را قبول نمی‌کرد.
گاهی فکر می‌کردم از این بدبخت‌پنداریِ خود لذت هم می‌برد.
انگار باورش شده بود که شوربختی در طالع اوست و از او دردکشیده‌تر در جهان وجود ندارد.
و از همه‌ بدتر، همه‌ی مردم، حتی نزدیکانش او را درک نمی‌کنند.

تصمیم گرفتم نامه‌ای به او بنویسم.
در چند خط کوتاه آن‌چه را که فکر می‌کردم تسکینی برای او باشد و اثری در رابطه‌اش با خودش بگذارد، تایپ کردم و فرستادم.

دوستِ من، رابطه‌ی تو با دیگران بازتاب ارتعاشی‌ست که با خودت داری.
در واقع دیگرانی در کار نیست.

بلکه همه‌اش، رابطه‌ی تو با خودت است.
حتا  اگر آدم‌های اطرافت را حذف کنی و با افراد جدیدی معاشرت کنی، تا زمانی که با خودت رابطه‌ی خوبی نداشته باشی، افراد جدید هم همان خصوصیات را خواهند داشت.

قدر خودت را بدان.خودت را دوست داشته باش.
خودت را در هر حال و هوایی که هستی بپذیر.
حتا وقتی که اشتباهی از تو سر زده و خطاکاری.
فکر نمی‌کنی وقت آن رسیده که شیوه‌ی گفتگو با خودت را تغییر دهی؟

خودسرزنشی، تحقیر و مقایسه‌ی خودت با دیگران هیچ کمکی به بهبود اوضاع زندگی‌ات نمی‌کند.
درست همان‌طور که در هر رابطه‌ای باعث تخریبِ آن رابطه می‌شود.
کمی با خودت مهربان باش عزیزم.

امیدوارم دفعه‌ی بعد که زنگ زد یا دیدمش، نشانی از تغییر را ببینم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط