پرشِ ذهن به گذشته
واقعن به این نتیجه رسیدهام که، اگر به ذهنمان اجازه دهیم تا هر کجا که بخواهد ما را با خود میکشاند و میبرد.
امروز خیلی به گذشته فکر کردم.
دقیقن نمیدانم چرا.
شاید هر یکروزی که از شروع بازنشستگیام میگذرد، باعث شده تا تداعی تمامِ خاطرات ۳۰ سال گذشته، مرا درگیر خودش کند.
بههرحال میتوان در گذشته گیر نکرد.
گذشته را نمیتوان تغییر داد.
گذشته را نمیتوان محو و فراموش کرد.
گذشته را نمیتوان تصحیح کرد.
گذشته با روح و ذهن ما درآمیخته و در دفتر زندگی ما ثبت شده است.
هیچ کاری نمیتوان برایش کرد.
فقط میتوان آن را پذیرفت و از آن درس گرفت.
درسی که باعث رشد و تغییرِ روبهجلو شود.
میتوان به گذشته، به چشم معلم سختگیری نگاه کرد که ما را وادار به انتخاب میکند.
انتخاب فردیت ما، برای تبدیل شدن به انسانی کامل.
و یا برعکس، انتخاب زندگیِ سطحی و پیشپاافتاده.
میتوان با ترسهایی که گذشته را برایمان تلخ و ناخوشایند کرده وداع کرد.
میتوان از هویت سابق خود فاصله گرفت.
خطِ فاصله بین افکار و رفتاری که کاری برایمان نکرده، کشید.
در نهایت، با نوشتن، نقشهراه ذهنی خود را بسازیم.
امروز خاطرات تلخ و شیرینی که ذهنم را اسیر کرده بود، نوشتم.
باز هم نوشتن به دادم رسید.
بیشک موثرترین و قویترین سلاح برای مقابله با افکاری که بیدعوت به ذهنمان حمله میکنند، نوشتنِ آنهاست.
با نوشتن از وسواسهای فکری، سایههای ناکارآمد گذشته را به انگیزههای مثبت و سازنده تبدیل کردم.
✍مریم گل مکانی
یک پاسخ
iumjfs