چرا به واژهها نیاز داریم؟
یکی از دلایل نوشتن برای ایجاد حال خوبمان این است که، تمام احساسات خود را در آن لحظه، در قالب کلمات و جملهها روی کاغذ میآوریم.
انگار برای کسی از حال و هوای خود گفتهایم.
کاری که در واقعیت شاید نتوانیم به درستی از عهدهاش برآییم.
اصولاً در گفتوگوی معمولی رسا و شفاف صحبت نمیکنیم.
در اکثر مواقع، کلیدواژههای احساسات خود را محدود کرده و به «خوبم» یا «ای بد نیستم» بسنده میکنیم.
شاید یکی از دلایلی که خوب درک نمیشویم همین باشد.
دنیای واژگان کوچکی داریم.
کلمه، کم داریم.
در نتیجه، دنیای فکر و احساس ما هم کوچک میشود.
دنیای اطرافمان هم کوچک میشود.
چون نمیتوانیم احساساتمان را درست بیان کنیم.
ما همگی به شکل مشابهی دنیای واژگان محدودی داریم.
هزاران واژه در گلوی خود، گیرکرده داریم که نمیتوانیم آنها را به زبان بیاوریم. پس حالمان بد میشود.
هرچه واژههای بیشتری برای گفتن احساساتمان داشته باشیم، کنترل احساسی و رفتاریِ بیشتری پیدا میکنیم.
ما به واسطهی نوشتن، درک و آگاهیای که از خود داریم، بیشتر حس میکنیم.
با غنی ساختن واژگان برای بیان احساساتمان بیشتر به خود نزدیک میشویم.
در اینصورت آدم قویتر و متفاوتتری میشویم و به مهمانی آینهی وجودمان میرویم.
وقتی جسورانه مینویسیم، بهترینها را خلق میکنیم.
در واقع برای هر احساس یک کلمه خلق میکنیم.
وقتی کلمه داریم، خود را به جایی میرسانیم.
به جایگاهی ارزشمند،
به صلحِ با درون خود.
آخرین نظرات: