داستان
پاانداز
پاانداز قسمت اول جلوی درِ چوبی اتاق، پاانداز دستبافت با نقشهای درهم، که بیشتر شبیه باغچهی طوفان زده بود؛ انداخته شده بود. گلهای سرخ پاانداز،
پاانداز قسمت اول جلوی درِ چوبی اتاق، پاانداز دستبافت با نقشهای درهم، که بیشتر شبیه باغچهی طوفان زده بود؛ انداخته شده بود. گلهای سرخ پاانداز،
دخترِ کتابفروش سرِ ظهر بود. گرمای آفتاب تیز و نفسگیر بود. دستگیرهی درِ ماشین به قدری داغ شده بود که با سختی در آن را
_چی شده؟ حالت خوبه؟ چیزی میخوای بگی؟ _میدونی میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم. _چی شده اتفاقی افتاده؟ چرا صدات میلرزه؟ _آره اتفاقی که سالهاست