عشق
یاوری از جنس خدا
مثل همیشه، خرامان و پرشور از منزلش بیرون آمد. چهرهی شاداب و سرزنده و مهربانش، برام نویدبخش بود. باسرعت به سمت ماشین آمد و محکم
مثل همیشه، خرامان و پرشور از منزلش بیرون آمد. چهرهی شاداب و سرزنده و مهربانش، برام نویدبخش بود. باسرعت به سمت ماشین آمد و محکم
هدیه پسر با شوق از پلهها بالا میآید. مادر پلهها را یکییکی و با سختی در مینوردد. پسر دستهایش را پشتِ مادر گرفته تا به
نوشتن از عشق خیلی سخت نیست. نوشتن از کسی که خونِ جاری در رگهایت شده. و تو بیصبرانه منتظری که، هر لحظه با پیوستن