اثر مار کبری
مراقب «مار کبری» باشیم _نورا جان چرا انقدر مدادت رو میتراشی؟ نوکش که به اندازه کافی تیز هست. _آخه خانم معلمم گفته هر کس مدادهای
اندکی تأمل
نورِ اندیشه آدمها به اندازهی عزیزبودنمان از ما دلخور میشوند، نه به اندازهی اشتباهاتِ ما. جایی که احساس کردم دنیا برعلیه من است، همان جا
فانتزیهای من
میخواهم از فانتزیهایم بگویم. میخواهم پرنده شوم. به آسمانها پربگیرم. پشت ابرها پنهان شوم. سایهبانِ وسعت دریا شوم. اوجگیرِ کرسیِ گردون شوم. همجوار هیبتِ خورشید
داستان باغِ متروک
باغِ متروک در روستای پوتسدام، پشت خانهای قدیمی، باغی متروک به وسعت تنهاییِ ماه وجود داشت. سالها بود که کسی به آن سر نزده بود.
خدا
اگر خدا نبود وقتی به پشت سرم مینگرم، روزهایی را میبینم که، اگر خدا نبود، هرگز توانِ گذر از آن را نداشتم. دستاندازهایی در مسیرم
دردواره
پرواز کاش کبوتر بودم جاودانه در هوای کوی تو پَر میزدم از دمِ سحرگاه تا نارنجیِ غروب پشتِ بامِ ابرها به دلت سر میزدم
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- آموزهنویس (3)
- آنافورا (3)
- از نوشتن (8)
- بریدهای از کتاب (2)
- پاییزنویس (1)
- تجربیات من (14)
- توسعه فردی (20)
- تولدها (1)
- جملات قصار (3)
- حرفهای خودمونی (6)
- خاطره (11)
- خلاصه داستان (20)
- خلاصهی فیلم (2)
- خلاصهی کتاب (1)
- داستان (3)
- داستان کوتاه (5)
- داستانک (6)
- دیالوگ (2)
- شعر (4)
- شکرگزاری (1)
- شکرگزاری (1)
- طنز (5)
- عرفان (4)
- عشق (3)
- فانتزیها (1)
- کاریکلماتور (3)
- معرفی کتاب (7)
- مقالهی آموزشی (1)
- نوشتههای من (27)
- واژههای جدید (3)
- یادداشت روز (20)
آخرین نظرات: