عشق به نوشتن
عشقِ بیپایان امروز در دومین جلسهی کارگاه داستاننویسیِ کارنامه، استاد سروش صحت از ما خواستند احساسمان به نوشتن را در چند خط بنویسیم. راستش کار
یک گونی فندق قسمت اول
یک گونی فندق قسمت اول _بچهها خانم اومد. برپااااا. _بفرمایید دخترای گلم، سلام خوبید؟ _سلام خانم. اگر موضوع انشاهای شما بذاره، بله خوبیم. آخه
داستان نویسی
چرا داستاننویسی؟ مدتی است به نوشتنِ داستان علاقهی زیادی پیدا کردهام. احساس میکنم در قالب شخصیتهای داستانم میتوانم احساسات و ادراک خود را از
اثر مار کبری
مراقب «مار کبری» باشیم _نورا جان چرا انقدر مدادت رو میتراشی؟ نوکش که به اندازه کافی تیز هست. _آخه خانم معلمم گفته هر کس مدادهای
اندکی تأمل
نورِ اندیشه آدمها به اندازهی عزیزبودنمان از ما دلخور میشوند، نه به اندازهی اشتباهاتِ ما. جایی که احساس کردم دنیا برعلیه من است، همان جا
فانتزیهای من
میخواهم از فانتزیهایم بگویم. میخواهم پرنده شوم. به آسمانها پربگیرم. پشت ابرها پنهان شوم. سایهبانِ وسعت دریا شوم. اوجگیرِ کرسیِ گردون شوم. همجوار هیبتِ خورشید
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- آموزهنویس (5)
- آنافورا (4)
- از نوشتن (8)
- بریدهای از کتاب (2)
- پاییزنویس (1)
- تجربیات من (14)
- توسعه فردی (20)
- تولدها (1)
- جملات قصار (3)
- حرفهای خودمونی (7)
- خاطره (11)
- خلاصه داستان (20)
- خلاصهی فیلم (3)
- خلاصهی کتاب (1)
- داستان (3)
- داستان کوتاه (7)
- داستانک (6)
- دیالوگ (2)
- شعر (4)
- شکرگزاری (1)
- شکرگزاری (1)
- طنز (5)
- عرفان (5)
- عشق (3)
- عکسنوشته (1)
- فانتزیها (1)
- کاریکلماتور (3)
- معرفی کتاب (7)
- مقالهی آموزشی (1)
- نوشتههای من (27)
- واژههای جدید (3)
- یادداشت روز (20)
آخرین نظرات: